2777
2789
عنوان

ساعدی و طاهره(نگارالملوک)

132 بازدید | 15 پست

در تبریز، غلامحسین ساعدی عاشق دختربچه‌ای می‌شود که ظاهرا در یک محل زندگی می‌کردند. این دختر که زیر سن قانونی بود و در آن زمان مدرسه می‌رفت، مورد توجه ساعدی قرار داشت و ساعدی چندین نامه برای دخترک فرستاد که ما

امروز به همه این نامه‌ها دسترسی داریم.

قشنگیش به همینه خدا بهت نمیگه یهو غافلگیرت میکنه ...

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ماشالاش باشه

بهش نمیاد زیر سن قانونی باشه

دلم میخواد برگردم ب روزایی ک نیمه تاریک شاعرا و نویسنده ها رو نمیدونستم

روزایی ک رمانا و شعرا و نامه برام مزه عشق داشت):

من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه):                                                         برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمده‌ام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی.                                               ‏یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز می‌کنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم):    حکایت مواجهه من با آدم‌هاییه که یهو ازشون عجیب‌ترین بی‌مهری‌ها رو میبینم...

 مدام ساعدی سر راه طاهره قرار می‌گرفته (احتمالا در مسیر مدرسه) ولی دخترک به وی، توجهی نمی‌کرد و با حجب‌وحیای بچه‌گانه‌اش، سرش را پایین می‌انداخته تا سریع‌تر خود را از زیر نگاه‌های سنگین مرد، خلاص کند.

قشنگیش به همینه خدا بهت نمیگه یهو غافلگیرت میکنه ...

‏در ادامهٔ همین نامه، ساعدی که مشغول تصویرسازی و گمانه‌زنی برای چراییِ عدم‌توجه دختربچه است، با فرض این که دخترک دوست‌پسری دارد، شروع به واکنش هیستریک و عصبی می‌کند، تا آنجا که صحبت از خودکشی و سپس صحبت از قتل آن دوست‌پسر فرضی و نوشیدن خون او می‌کند 👇

قشنگیش به همینه خدا بهت نمیگه یهو غافلگیرت میکنه ...

‏آن ماجرای معروفی که طاهره با همکلاسی‌اش که یک پسر بود، حرف می‌زد و ساعدی او را دیده و به دلیل بددلی و شکاکی، به جنون می‌رسد و شروع به ننه‌من‌غریبم‌بازی و ادعای خودکشی‌کردن می‌کند،

قشنگیش به همینه خدا بهت نمیگه یهو غافلگیرت میکنه ...

خلاصه که ساعدی خیلی تلاش میکنه اما موفق نمیشه. چند سال بعد از نامه هاش متوجه میشن با طاهره میره تو یه رابطه یه طرفه که همش طاهره میخواست از سرش ساعدی باز کنه

ولی از طرفی هم ساعدی بگیر نبود چون که 

زندگی‌شون در دو شهر مختلف بود (ساعدی در تهران و طاهره در تبریز)، طاهره که دختر باهوشی بود، متوجه بود که ساعدی نه آدم زندگی است و نه فردی وفادار و نه یک انسان عاشق‌پیشه. چرا که اگر عاشق بود، طی سال‌ها بجای ارسال نامه و سعی در محدود کردن طاهره از درس‌خواندن و ورود او به اجتماع دارد

قشنگیش به همینه خدا بهت نمیگه یهو غافلگیرت میکنه ...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز