بخاطر دوران نقاهت بینیم کسی پیشم نبود اومدم خونه پدر مادرم . میاد میگه دخترای من یه دونه مرغ میخرن میان 10روز میمونن .ب خواهر کوچیکم میگه برو بیرون پیتزا بخور یه وقت میخری میاری اینجا بچه آبجیتم دلش میخواد.یه کلمه نمیگه برا اونم بخر منم گفتم کارت خودمو ببر برا همتون بخرید بچه من ندیده نیست ک .دلم شکست از اینهمه نمک نشناس بودنش .
شوهرم تمام و کمال کل مایحتاج آشپزخونشونو خرید .خواهرمم اومد کلی گوشتو مرغ خرید شوهرش براشون یه دوونه از اونا ب چشمم نمیاد .
ب شوهرم میخوام پیام بدم بیاد دنبالم