وقتی ملکا میره داداگاه پیش محسن؛محسن تو حرفاش لو میده که شب قتل تو ساختمون بوده ملکا هم وقتی اینو میفهمه میگه پس خودت اونو کشتی قهر میکنه میره بعد بابا محسن و پسر حاج صنعان میان واسطه گری یه نامه هم از محسن میارن که توش نوشته من قاتل نیستم بعد ملکا دوباره میره دادگاه محسن براش مدتعریفه که اونشب رفتم ساختمون که کتی رو از رفتن به خارج منصرف کنم آخره سر دعواشون میشه و و پایه کتی گیر میکنه به سیم و از چاله آسانسور میفته پایین و میمیره بعدشم که دیگه ملکا محسنو ومیبخشه و وکالتشو دوباره قبول میکنه و به نوعیربله واسه ازدواجم بهش میده