وای خدای من چه شرایط سختییی...
امیدوارم حال دلت به زودی یه معجزه ایی بشه و خوب بشه.
من حتی فکر کردن بهش حالمو بد میکنه چون از وقتی بچه بودم وخاستگار میومد خونمون همینطوری سنتی حالم بدمیشد واقعا و میگفتم من هیچ وقت سنتی ازدواج نمیکنم،حداقلش هر طور شد خوب یا بد ادم میگه خودشو و طرفش کرده نه مامان طرف.
کاش همون روزا که میفهمیدی حسی بهت نداره یه کاری میکردی.
حالا چطور میخوای زندگی کنی؟
پس چرا طلاق داده 😐رفتارت شاید آزار دهنده هست تنها محبت کافی نیست زنها اگه بخان مار رو از لونه ش میکشن بیرون ،مردا مث یک بچه هستن با محبت رام میشن حتی کسی تو دلشون باشه تنها از یک بعد قضیه رو نگاه نکن به مادر شوهرت میگی جادوگر به خواهرش عفریته بنظرت دیگه چه جذابیتی برای شوهرت خواهی داشت شاید پیش اونم از حرص چیزایی گفتی ک اونم کم کم ازت فاصله گرفته
وای عزییزم
گفتنش راحته اینا ولی میتونم درکت کنم چقدر سختته...
کاش هیچ بنی و بشری وقتی دلش جای دیگس واقعا یکی دیگه ام درگیر نکنه تو زندگی خودش.
یعنی روت حساس و ایناام نیس؟غیرتی بشه؟یعنی کلا دوستت نداره؟راهی نیس جذبش کنی؟
نچ چه بد...
خب اگه دوتاتونم پذیرفتین این مسئله رو خب باهم حرف بزنید درموردش و یه راهی رو انتخاب کنید...
شما که موقعیتت از هرلحاظ خوبه خداروشکر ولی خب عشقم تجربه کنید به نظرم تو زندگیتون بد نباشه...
