تو اینه به خودم اینارو گفته بودم:
من پیشتم
من هیشه بغلت میکنم
من درکت میکنم
من بهت حق میدم
فلانی(اسمم) تو منو داری
من دیدمت
من صداتو شنیدم
من پیشتم
من همیشه هواهو دارم
من کنارتم
تومنو داری
تث تنها نیستی
تو از منی
روح من درتو دمیده شده
من دوستت دارم و در‌کنارتم
باهم درستش میکنم
من برات درستش میکنم
نگران نباش
من خدام
تو بنده ی منی
منم همین طور بودم بعد حس شیشم قوی میشه و خودش تو دلت بهت میگه ولی من خیلی عبادت میکردم حتی نماز شب که می‌خواندم صحبت میکرد با حس ارام بخشی مخوابیدم همیشه کنارم بود ولی من ضربه شدیدی از زنم خوردم که خودش داستانه شبها با چشم خیس تا صبح نماز بیدار بودم هیچ بنده ای زجر وشکنجه نشه بهتره به کسی نگی چون ازت دور میشه اون حس قشنگ
به جان تک پسرم همه این حرفا رو ناخوداگاه زده بودم
خیلی حالم بد بود
اون لحظه حواسم نبود چیارو میگم
بعد ک نشستم رو زمین و گفتم صدات میکنم جوابم رو بده یهو انگار چشمم باز شد حواسم جمع شد ک چیا گفتم
برای اینک یادم نره بدو بدو رفتم تو دفترم نوشتم
اصلا یه انرژی خیلی زیادی رو درون خودم حس میکردم
وای حالم یه جوووری بود
بازم جوابمو داااااااد بازم کنارم بود
خدااااا یا مرسی 😍😍😭😭😭😭😭😭😭
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
