وواااای من ۳ماهه عروسی کردم
همسایشونیم
مجبور بودیم هرشب یا ی شب درمیون بریم خونشون بعد جاریم اینا هفته ای ی بار. میان چون مارو زیاد. میبینه دگ اونشب ک جاریم هست مارو تحویل نمیگیره
کلی هم تیکه میندازه بهمون این اخریش شوهرم نبود.شب کار بود. منو جاری. و مادرشوهر دور. هم بودیم اخر شب ک میخاستم بیام خونمون همین ک. در. واحدشونو بستم اشکام جاری شد
ب شوهرم گفتم از صب ۱۰ بار بغض کردم قورت دادم سرم درد گرفت و همین ک. در واحدشونو بستم اشکم دزاومد
گفتم هفته ای ی بار. اینا لیاقت ندارن اصن
اونم گفت منم زیاد. مشتاق نیستم ک زود ب زود بریم همون هفته ای ی بار کافیه
حسود بدبخت ی چیزی ازش دیدم ک یقین بردم حسوده
زیاد. نرو خونشون زیادم زنگ نزن خودتو کوچیک نکن
لیاقت عروس خوبو ندارن. اینا