داشت میدویید پشت سرشو نگا کرد مبلو ندید برگشت چشمش خورد به دسته مبل دسته مبل هم چوبی بود مبل سلطنتی بود
هرچی میگذره کبود ترو پرنگتر میشه و بیشتر باد میکنه دو روزه اینطور شده شب یلدا اینجوری شد
داداشمم ۵ سالشه شب یلدا افتاد رو سماور سماور چپه شد سوخت مادربزرگمم سوخت اصلا یلدامون کوفتمون شد امسال
داداشم پاشد جیغو گریه مامان دارم میسوزم یعنی مامانمو زنداییمو هممون دوییدیم سمتش لباسشو اومد دریاره زنداییم دکمه ای بود هل شد پارش کرد تند تند لباساشو کندن از تنش بردن با اب سرد شستن کرم زدن باند بستن بعد دیدیم رون پای مادربزرگم سوخته

