من امسال میرم تو ۱۸ سال
بعد سال آینده کنکور دارم، درسامم خیلی سخته
من و یه آقاپسری از بچگی همو میشناختیم
حالا ایشون دیپلم همین رشته ی منو گرفتو رفت یه دانشکده ی خیلی خوب
حالا چند باره سر چیزای مختلف باهم صحبت کردیم ، خدایی خیلی رفتارش فوق العاده اس
یه سری جزوه بهم داد، آخرین بار اومد دم خونمون جزوه هارو بهم داد
بابام خیلی خوشش نمیاد ازش و آخرین بار بهم گفت اون موقع که تو هنوز وجود نداشتی ما از اینکارا میکردیم و جزوه بازی میکردیم سال آخری دردسر درست نکن
ولی مامانم فهمیده وقتی تو فکرم بهم میگه خانوم عاشق پیشه حواست کجاست
لو رفتم پیش مامانم رسما
نمیدونم چیکار کنم، نگم بهش دوسش دارم یا یه جوری غیر مستقیم بهش نفهمونم؟
(این متن تایپک قبلی بود)
اینم ضمیمه میشه که هم من هم مامانم از خونواده ی این پسره خوشمون نمیاد
در ادامه اینکه مامانم وحشتناک داره تابلو میکنه یه چیزایی بو برده اینه که امروز زنگ اخر اومده بود دنبالم مدرسه
مدیرمون که دوست مامانمه وقتی برگشت گفت شانس داره واسه رتبه خوب، حسابی درس میخونه مگه نه؟
مامانم برگشت گفت آره حسابی می خونه البته اگه قوای جنسیش اجازه بده
من آب شدم رفتم تو زمین