2777
2789
عنوان

همیشه از مناسبتای خاص بدم میومد

60 بازدید | 4 پست

تا وقتی ازدواج نکرده بودم یلدا خاله و دایی میریختن خونمون مامانم خوشحال از اینکه خواهر برادراش پیششن ما هم ناراحت چون اجازه داشتن هر جوری مسخوان تحقیرت کنن و چرت و پرت بهت بگن منم که همیشه خدا حمالشون بودم بپزو بشور و ببر و بیار .

حالام که  ازدواج کردم شوهرم اصرار داره بریم پیش خانوادش چون بزرگن و فلان مامان منم اصرار که بیاید اینجا 

به مامانم گفتم فردا میایم پیش شما امشب میریم پیش خانواده شوهرم 

حالا خانواده شوهرم نه زنگمون زدن که کجایید میاید نمیاید 

پاشدیم به اصرار شوهرم کلی چیز میز خریدیم بردیم دیدیم اصلا خونه نیستن!موندیم پشت در 

به شوهرم میگم اخه بدون دعوت نباید میومدیم میگه نه تو باید زنگ میزدی میگفتی ما میخوایم بیایم .

اخرشم بعد نیم ساعت تو سرما وایستادن تشریف اوردن رفتیم بالا دیدیم خونه بهم ریخته ،اصلا حرصی خوردما 

حالا شب تموم شد اومدیم خونه مامانمم زنگ زد کلی بد و بیراه بهم گفت و تمام 

همخ الان خوابن من فکرم درگیره و حرص میخورم فقط

کاریه ک پیش اومده شل کن وحال کن سخت نگیر

بخدا من به حال خودم باشم امشب و فردا شب هیچ اهمیتی برام نداره ،ولی از توقعات بیجای اطرافیانم خسته شدم از این طرف شوهرم فشار میاره از اونور مادرم تازه همدیگرم میبینن اوکین این وسط فقط روان منو اذیت میکنن ،

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اگه با خونواده شوهرت اکی هستی باید قبلش بهشون زنگ میزدی میگفتی ما شب میایم اونجا تا هم شام درست کنن هم خونه بمونن 

من با خونواده خودم همین مشکلو داشتم میرفتم نه غذایی نه خونه ی تمیزی 

بعد میدیدیم خواهرام که میخان بیان زنگ میزنن به مادرم که اره ما داریم میایم مادرم بلند میشد سالاد و سوپ و غذا و ‌... 

منم الان یاد گرفتم هرجا بخام برم حتی خونه مادرم زنگ میزنم 

الان مثلا از دو شب پیش زنگ زدم به مادرم که ما جمعه برا شام میایم اونجا امشبم رفتیم کلی تدارک دیده بود البته مهمون دیگه هم داشتن 

اگه با خونواده شوهرت اکی هستی باید قبلش بهشون زنگ میزدی میگفتی ما شب میایم اونجا تا هم شام درست کنن ...

من همیشه زنگ میزنم ولی شب یلدا انتظار داشتم همونطور که به بقیه خودشون گفتن بیاید به ما هم خودشون بگن به شوهرمم گفتم یا زنگ بزن یا بذار من خبر بدم گفت نه اونا میدونن دیگ ما صب یلدا اونجاییم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز