بچه ها من دخترام رفتیم بازار خرید کردیم بعد شوهرم هم از سرکار اومد پیشمون داشتیم خرید میکردیم تقریبا کل خرید انجام دادیم رفتیم ی چند کیلو گوشت کبابی هم بخریم رفتیم قصابی مرده انگار عصبی بود گوشت دراورد ی قسمتی رو برامون گذاشت شوهرم گفت ن اینجاش بده قسمت دیگه ش بزار بعد مرده با لحن خیلی بد چاقو بدست میگفت چی میگی و اینا شوهرم گفت نمیخوام اصلا مرده در اومد ب شوهرم گفت دو جنسه و تو مرد نیستی