اگه بخام بگم خیلی مفصله اما در این حد بدونید ک ما برای خواهرم جشن شب یلدا گرفتیم ب خاطر امر و دستور خانواده شوهرش باغ گرفتیم هرچی مهمون دلشون خاست دعوت کردن هر ساعتی گفتن ما گفتیم چشم مهمونای اینا اومدن اول ک با کفش اومدن ما گفتیم کفشاتونو دربیارید عین خر همونجوری باز اومدن تو دوباره مرداشون رفته بودن تو آشپزخونه خاهرمم داشت پذیرایی میکرد قشنگ هی میدیدم ب خواهرم کرم میریختن و حتی خودشونو میمالیدن ب خواهرم منم هی میگفتم بیاید جلوتر گوش نمیکردن اخرسر دایی شوهر خواهرم همون ک دستشو زده بود ب خواهرم برداشته بود سر از خود جعبه شیرینیو بین مهمونا پخش میکرد ب همه هم ۳/۴تا میداد منم از دستش گرفتم با تشر گفتم بدید ب خواهرم خودش میدونه چیکار کنه خلاصه حالا اینا سر کردن جون خواهرم میخام با دومادمون صحبت کنم بگم اگه از من ناراحتید ب این دلیل بوده اونم چون نمیخام خواهرمو اذیت کنن وگرن من واسه کارام توضیحی نمیدم خواهر منم حرف زدن بلد نیست برگشته گفته اون باردار هورموناش ب هم ریخته اونجوری کرده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.