دوستان.فقط از اول بگم خواهش میکنم توهین نکنید بهش.فقط راهکار بدین.منو ضوهرم باهم دوست بودیم.الان عقدیم چند سال همین وضعه.تا چند ماه دیگم نمیتونیم عروسی کنیم.شوهرم فعلا درآمد مناسبی نداره.خیلی گره خورده کارمون.حالا چندوقته رفتاذای ناجور ازش میبینم.مدام دلمو میشکنه.انگاردوستم نداره.بهم گفت طلاهایی ک برات خریدیمو بده.هرچقدر بحث و دعوا داشتم و مقاومت کردم فایده نداشت.آخرش گفتم باشه.براسرمایه کارت میدم.دیروز برگشته میگه بده بفروشم بزاریم بانک.سود بگیریم فعلا.سال دیگه کارشو شروع کنه.گفتم نه مگه احمقم.گفت یکمم تو تلاش کن برا این زندگی.تا کی میخوای سربار باشی.تین حرفش پاذچ آب یخ بود ک ریخت روم انگار.اصلا حرفش از ذهنم نمیره.دلم شکست.من زنشم.مسئول زندگی منه مخصوصا وقتی اجازه کار کردن بهم نمیده.وقتی.وقتی نمیذاره خودم رو پای خودم باشم.حالا برگشت گفت سرباری.برام خرج میکنه اما مدام سرکوفت و منت میذاره.خیلی داغونم.دارم ب مرگ فکر میکنم فقط.اصلا راجب بقیه رفتاراشم نمیگم.بخدا دلم خونه.دارم زجر میگکشم همینکه آواره آیم و نمیتونیم بربم سر زندگیمون بعد هنوز نرغتم تو خونش بم گفت سربار.اعتماد بنفس برام نمونده ذره ای.