عزیزم زندگی شون سرتاسر تنشه
مادرم بیماری سخت گرفته که تو خون خودش غلط میزنه پول وازلین ندارن بخرن بزنن رو زخماش
بابام بنده خدا درآمدی نداره مجبوره تو این پیری حرف بکشه کار کنه که اونم کفاف نمیده
فکر کن موجودی کارش همیشه زیر سیصدهرار تومنه
مادرم خیلی جوونه خیلی آرزوبه دله برای همههههه چی بخدا
بابام از اول شوهر نبود واسش یه جوری هستن خانوادگی
هرروز با مدرم جنگ داره
بنده خدا مامانمم حق داره بریده دیگه
از اول جوونیشون همین بوده
دیگه اعصاب و مغز نمیمونه ولسشون که
خرج دکتر و داروی پدرم بالاس
مثلا من مسافرتی چیزی برم مامانمم میبرم
اما بابام لنگ یه لقمه نونه باید هرروز سگدو بزنه
آخرشم گشنه باشن
خلاصه پدرم هیچ جا نمیتونه بیاد