2777
2789

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

خب وایسین خودمم بگم😂😂🙈یه بار رفتم داروخانه پدبهداشتی بخرم☺️😂حالم اصلا خوب نبود فروشنده یه پسر جو ...


واقعا فروشنده این جور چیزها خیلی باید تمرین کنند نخندن،با سوتی های ما

چقد دلم میخاد ی دوست مسیحی داشته باشم 😍

عزیزم بیا من دوست تو😃

••• من یکم فارسی مشکل دارم ، ممکنه توی جمله بندی خطا داشته باشم و نتونم منظورمو درست برسونم ، لطفا اگر سو تفاهم شد براتون ، قبل از ناراحتی از من بپرسید که براتون توضیح بدم••• 🩷براتون بهترین هارو از پدر آسمانی طلب میکنم

ی همسایه داشتیم پیرمرد مهربونی بود ب اسم حاج غلام. ..... پسرم خیلی دوستش داشت یبار داشت می‌گفت انشالله بردار دار بشم گفتم اسمشو چی دوست داری بزاری گفت حاج غلام   

معلم پسرم زنگ زده بود حال پسرم که مریض بود رو بپرسه منم گفتم خیلی تحویلش بگیرم و تشکر کنم و اینا

خواستم بگم من خیلی خوشحالم که خدا شما رو سر راه ما قرار داد

گفتم من خیلی خوشحالم که خدا سر شما رو

یعنی خیلی خوشحالم که خدا سر ما رو تو راه شما قرار داد

یعنی شما رو تو سر ما قرار داد 

یعنی هر کار میکردم نمیتونستم بگم خدا کیو سر راه کی قرار داد این وسط

دیگه خودم پوکیدم از خنده و هی تلاش میکردم جمعش کنم هر کاری میکردم جمله درست نمیشد.معلم هم بنده خدا یکم منتظر موند ببینه چی میخوام بگم دید ناتوانم بحثو عوض کرد! قطع که کردم دیدم شوهرم افتاده گوشه خونه فقط از خنده میپیچه به خودش تا یه ساعت ما فقط میخندیدیم 

نا امید از تمام دارو ها...نا امید از دعای هر ساعت...چشمم اما خلاف پاهایم ،رو به دروازه ی خراسان است!
معلم پسرم زنگ زده بود حال پسرم که مریض بود رو بپرسه منم گفتم خیلی تحویلش بگیرم و تشکر کنم و ایناخواس ...

چه معلم مهربونی


وااای خدا نکشتت😂😂😂😂😂😂

منم کلی ازت خندیدمم😂😂😂

خدا شما رو تو سر ما قرار داد 😂🤭🤭

🖤🖤

من اسنپ کار میکنم یه بار مسافر سوار شد گفت خانم من هرکار میکنم اسنپم شارژ نمیشه شماره کارت بدید واریز کنم منم شماره کارتو دادم واریز کرد موقع پیاده شدن طبق عادت همیشگی به پروفایل نگاه کردم دیدم نوشته از مسافر پول دریافت کنید حالا مسافر پیاده شده رفته منم ماشینو گذاشتم بدو بدو رفتم دنبالش خانمه با تعجب نگام میکرد چی شده گفتم کرایتون خانمه فقط دستشو گذاشت رو سرش گفت مگه واریز نکردم خوبید ? یهو یادم اومد آب شدم از خجالت طرف هم خیلی آدم حسابی بود

اخ اخ یادم اومد همین چند وقت پیش تو مدرسه دخترم شهید آوردن طبقه بالا اول بهمون آش دادن دخترم آشش رو نخورد من دست گرفتم که بیارم بذارم توماشین که وقتی شهید میارن راحت زیارت کنم یهو تارسیدم جلو در شهید رسید دونفر آقا پیاده کردن و سه چهار تا خانمم رفتن زیر تابوت منم دیدم تعداد کمه منم رفتم حالا یه دستم آش چادرم یه وری افتاده بود زیرپام رو پله اول افتادم بقیه هم باهام اومدن که یکی از مردا اومد جای خالی رو پر کرد حسابی آبروم رفت فیلم برداری میکردن ایی چقدر حالم بد میشه یادش میفتم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز