همه میگن بمیره ناراحت میشی من انگار بیحس شدم
هیچ مهری بهش ندارم
هیچ محبتی تو دلم نیست
همه زجرهایی که بهم داده جلوچشممه
از مدرسه میومدم بعدناهار یکم میخوابیدم میومد با کتک بلندم میکرد میگفت پاشو ظرفاروبشور
صبح زود آب یخ میریخت روم میگفت پاشو کارهای خونه را بکن
مثل کلفت جلو دستش کارمیکردم دستام شدن مثل کارگرها هیچوقتم قدر ندونست
رختخواب زیر خودشم جمع نمیکرد
تنبل تربن موجودعالم تشنه بشه صبرمیکنه یکی بیاد براش آب بیاره
با زبون روزه بارها به قصد کشت کتکم زد
میرفتم مسجد بشینم دودقیقه اروم خلوت کنم میگفت میری شوهر پیداکنی کسی نمیگیرتت