نوجوون بودم سر یه ماجرایی هیچ امیدی نداشتم یعنی امید به زندگی هم نداشتم (تقصیر خودم نبود بخاطر حرف دکتر ها بود)
من کلا از بچگی زیاد کتاب میخونم .اون زمان یه کتابی خوندم به اسم (برج سربلند )
داستان دختری زیبا بود که در اوج زیبایی و جوانی در اثر یک سانحه قطع نخاع شده بود .این دختر تصمیم میگیره به زندگیش برگرده و آدم موفقی میشه
جزییات داستان الان یادم نیس فقط یادمه اون کتاب را خوندم و زندگیم عوض شد
هیچ وقت نا امید نشین با خوندن کتابهای خوب زندگیتون را عوض کنید منتظر نباشین بقیه بیان برای شما کاری انجام بدن