سلام دوستان میخوام راهنماییم کنید زندگیم داغونه حال روحیم بدتر از همه بدتر تنهام درد و دلمو حتی به پدر و مادرم هم نمیتونم بگم
من قبلا تو دوران عقد یه دغدغه هایی داشتم پیش پا افتاده تاپیک هم واسش زدم چندتا ولی با خودم کنار اومدم بخاطر خوبی های شوهرم موندم عروسی کردیم رفتیم تو زندگی یه مشکلاتی پیش اومد مثلا رابطه ی درست و حسابی نداشیم باهم همش میگفت خسته ام الان نه و فلان یا وسواس فکری داشت من یه حرفی میزدم بی منظور ولی اون ازش یه داستان درست میکرد بعد از چند وقت فهمیدم اوضاع چقدر خرابه
فهمیدم شوهرم چندین ساله که خو-د-ار-ضا-یی میکنه میل نداشتنش به من دلیلش همینه از نوجوانی اینکارو میکرده ادم مذهبی هست خودش میدونه گناهه هزاران بار سعی کرده ترکش کنه از طریق دکتر مشاوره دارو هر راهی که بگید رفته ولی نتونسته فکر کرده اگه ازدواج کنه درست میشه ولی نشده حالا هم افسردگی گرفته سرکار هم نمیره زیاد هم احساس گناه شدید داره تا جایی که دو بار تا مرز خودکشی رفت من نذاشتم اما الان دیگه خسته شدم هیچ آرامشی ندارم تو زندگی تو فکرمه که طلاق بگیرم با اینکه خیلی دوسش دارم و اونم خیلی دوسم داره ولی نمیتونم این وضعیتو تحمل کنم خب منم نیاز دارم به رابطه من عاشق بچه ام ولی اون نمیتونه اصلا رابطه داشته باشه.
میگه نمیتونم ترکش کنم خیلی سخته خیلی همه راه ها رو رفتیم چیکارکنم😔😔😔😔
میخوام برگردم به همون ارامشی که تو خونه پدر و مادرم داشتم دیگه خسته شدم نمیکشم ۱ سال و نیمه عروسی کردیم