تست سرطان بابام مثبت شده بود
من خوابگاه بودم به من نگفته بودن
یه سری داروها و اینا استفاده کرده بود طی یک ماه و مجدد آزمایش دادع بود و خبری از سرطان نبود
وقتی برام این قضیه رو تعریف کردن مثل چیی یه هفته تمام گریه میکردم همش با خودم میگفتم خدایا من ازت نخواستم سلامتیشو من اصلا نمیدونستم اما تو بهم دادیش تو هواست بود که من بدون بابام میمیرم بدون اینکه بخوام بابامو بهم دادی
همش از اون موقع میگم من هواسم نباشه هم خدا هواسش هست بهم🥲