مادرشوهرم از جاريم تقليد ميكنه

درست مثل من و جاریم. احتمالا شوهرت پسر بزرگه نیست؟ 

باز من همسرم پسر اوله خیلی از مادرش میترسه که یک وقت ناراحت نشه و اینکه کلا بی احساس هست و بی محبت برعکس برادرشوهرم یک پسر مهربون احساساتی زن دوست وای چند وقت پیش

 زنش  زایمان کرد رفتیم دیدنش برادرشوهرم گفته بود خواهرش از راه دور بیاد کمک زنش به خدا خواهرشوهرم فقط بک چایی اورد میوه شیرینی هم رو میز بود زنش اومد بچه رو بگیره از بغل من بچه اینقدر کم وزن سبک برادرشوهرم زود به خواهرش گفت بگیر از زنم کمرش درد میکنه. حالا چون خودش سرماخورده بود میترسید وگرنه خودش میگرفت. اینقدر محبت میکنه به زنش. برعکس شوهر من چند روزه مریض شدم خودش غذا درست کرد خورد یک لقمه تعارفم نکرد به من بده.

گلی میشه همه تاپیکامو گزارش بزنی ؟ زیاد نیستن ۸ تا هستن لطفا تورو خدا همشونو بزن پاک شن😭😭 التماست میکنم خدا هرچی میخوای بهت بده.

وقتی زدی لایکم کن

میخوام از سایت برم نمیخوام بمونن لطفا لطفا🥲😭

گلی میشه همه تاپیکامو گزارش بزنی ؟ زیاد نیستن ۸ تا هستن لطفا تورو خدا همشونو بزن پاک شن😭😭 التماست میکنم خدا هرچی میخوای بهت بده.

وقتی زدی لایکم کن

میخوام از سایت برم نمیخوام بمونن لطفا لطفا🥲😭

انشاالله که همسر شما درست بشه. ولی همسر من خیلی ساله خیلی فرق نکرده خیلی بی معرفته. منم یک ادم احساسی شدید دیگه عادت کردم البته بازم دلم میگیره گاهی برای همین سر خودم و بند میکنم تا بهش فکر نکنم. محبت و نمیشه به زور از کسی گدایی کنی خودش باید دوستت داشته باشه 

من تازه عروس بودم،که این هم عروسم ب جمع خانوادگی اضافه شد.پنج ماه بعد عروسیم.خیلییی تمیز وبه خودش میرسه،انصافا درحالت عادی من بهش نمیرسم اما من حتی یک دهم شرایط اون رو ندارم.نه مالی و نه حمایتی،هم ازسمت خانوادش هم ازسمت شوهرش.بعد عروسیش کل خانواده همسرم شدن مث اون.باورتدنمیشه.رفتاراشون.حرکات بدنشون،وسایلا وخریداشون.اوایل خیلی از نظر روانی بهم فشار اومد حقیقتش.چون درعوض تمیزی وب خود رسیدن وایده ال بودن،از نظر اخلاقی افتضاح بود،اینم بگم زیبایی نداش هاا.ولی اینقدر ک همیشه برق میزد.همه محوش میشدیم‌.بعد ی مدت روخودم کار کردم.هیچی جز توکل ب خدا منو اروم نکرد.چوم احساسم،یه احساس شیطانی بود بالاخره.ب خودم قبولوندم هرکس هرکیو که دلش میخواد الگو قرار میده وب مرور خیلی اروم تر وبیخیال تر شدم