دیروز به اندازه ۱۰سال آخر عمرم حرف شنیدم بی احترامی وپرخاشگری میتونستم خشمش رو از این فاصله کامل احساس کنم همینطور که الان دارم حس میکنم اشتباه بدی کردم که پشیمونم ولی هرچی گفتم قبول نکرد به زبون گفت بی خیال ولی به دل نگفت
از خودم مجسمه بلاهت وتندیس حماقت ساختم برای آخرین بار گفتم اینجا بگم شاید دلش رحم اومد وبخشیدم من به دعا معتقد هستم ولی به همدلی بیشتر چطوری باید بگم که دلش رو آرام کنه وقتی ۱۰۱ درصد من مقصرم
حرف من جنبه جنسی داشت ولی مطلب اون خانم واقعی بود من فکر کردم که ازاین پسرهای کج فکره که داره این حرف رو میزنه دیگران روجمع کنه ولی
اون کاملا راست میگفت من نفهمیدم کسی راهی بلده درونم اشوبه