الان دراز کشیده بودم رفتم تو خاطرات عروسی
حنابندونم بود من و همسرم اومدیم وسط برقصیم اون زمان آهنگ عروس داماد رو ببوس مد بود
این آهنگ پلی شد منو همسرم قر میدادیم
دختر خاله هام هم خیلی جو میدادن که داماد رو ببوس
منم جوگیررررررر رفتم شوهرم را بوس کنم حالا من هی میرفتم جلو که شوهرمو بوس کنم اونم هی میرفت عقب
آخر سر با یه دست چونه شوهرم را گرفتم که فرار نکنه لبام غنچه بزور میخواستم برسونم به لپ شوهرم
اونم با دستش من هل میداد نزدیکش نشم
بعد از کشمکش زیاد که همه با چشمای گرد در حال تماشا بودند ماچش کردم
حالا شوهرم میگفت من فکرمیکردم تو میخوای لب بگیری نمیزاشتم بوسم کنی
وااااای یادش می افتم حالم بد میشه چقدر ضایع بودم