2777
2789

هرشب هرشب بزور منو میبره مهمونی.

منم از اونور مجبورم واسه جبران دعوتشون کنم از کت و کول و کمر افتادم. خسته شدم دارم روانی میشم.

دو ماهه عروسی کردیم بردیم اینقد اومدم مهمونی و مهمونی دادم. البته بیشتر میایم مهمونی. خانوادشم مجبورم میکنن شب بمونم . یکسال نامزد بودم دوماه عروسی کردم عاقا هنوز دو قرون کف دست من نذاشته واسه خرجیم. همیشه خدا بی پوله. من احمق هم طلاهامو فروختم واسش ماشین گرفتم و قسطاشو دادم. دارم روانی میشم. یبار هم نگفته تو زن منی یه شب هم دو نفری بریم بیرون باهم دوری بزنیم. چکار کنم راهکارش چیه؟ زیاااااااااااد هم بهش اعتراض کردم که من راضی نیستم فایده نداره.

دلم میخاد بمیرم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

به عنوان یه درونگرای تنهایی طلب حتی از خوندن این پست بهم استرس وارد شد. خدا صبرتون بده. سخته واقعا. ...



بخش اول حرفتو خوندم چقد منی

من به دستان خدا خیره شدم،معجزه شد....🌸🌿 میشه برا خوشبختیم دعا کنین ؟؟میشه برا سلامتی نینی تودلیــم دعا کنین ؟

عزیزموتاپیک آخرم و بخون که مثل من نشی خدایی نکرده مردا درست نمیشن من ۸ سااااال جنگیدم برای درست شدن اون درست شد و من قربانی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792