دوستان من چن ماه پیش متوجه یه چیزایی از شوهرم شدم تو گوشیش به یه خانم ویس داده بود.ازش که پرسیدم کلا ماسمالی کرد.بعدش مادرم بهم زنگ زد گفت شوهرت رفتاراش خیلی مشکوکه.اومده خونمون خیلی خودشو بهم نزدیک کرده.گفته به چشم مادری میبینمت و اینا.ولی شوهرم خودش چیزی بهم نگفت.خلاصه دعوای شدیدی باهاش کردم و تا مرز طاق رفتم.ولی بخاطر بچه هامو آبروم و اینکه دلیلاش واسم موجه بود برگشتم
خب،لایکم کنید
من عموم با مادر زنش رفت تو رابطه مث بمب صدا کرد زن بیچاره سوخت و ساخت
برگانم💨🐈🚶♀️
حالا چن روز پیش مادرم مریض بود.اخه تنهاست.بابام شهرستان کار میکنه.به شوهرم گفتم منو ببر پیش مامانم نبرد.منم به مامانم زنگ زدم گفتم بهش زنگ بزنه منو ببره.اونم تنهایی رفته بود.به مادرم گفته بود فکرای بد درمورد من نکن.من عین پسرتم.نمیشه خونتون نیام.گفته بود ببرمت دکتر.مامانم نرفته بود.بعدش اومد منو برد.به منم نگفت قبلش اونجا بوده
خدایا واقعا دیگه تو این دنیا نمیشه زندگی کرد
لایک لطفاً
من فهمیدم بازم باهاش دعوا کردم که چرا تنهایی رفتی.حق نداشتی بری.اونم گفت تو خیلی بیجا میکنی به من اینجوری میگی.من خونه پدرزنمه میرم میام.فکرات کثیفه.چن روزه باهاش قهرم.اصن نمیدونم حرفاش درسته یا نه.ته دلم میگه حرفاش راسته ولی دیگه حتی نمیخام ببینمش
مامانت بهش اصلاا رو نده و تحویلش نگیره
بدون تو تو خونه راهش نده
هر چقدر مرد کثافت باشه دیگه حداقل حرمت پدر زن و مادر زنش که عین خانواده خودش هستن رو نگهداره
جای مامانت بودم در روش باز نمیکردم🤨
بخدا تو برزخم دارم میسوزم.نمیدونم چیکار کنم.ینی شوهرم همچین آدمی بود من خبر نداشتم؟یا از سر سادگی با مادرم صمیمیه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
