منم مثل تو ۲۱ سالم بود به خاطر دخالت های خانواده ها کارمون داشت به جدایی می کشید
مهریه گذاشتیم اجرا و....
حدود یه ماه شد که نیومد دنبالم خیلی حالم بد بود
با یه بنده خدایی که میشه گفت مشاور بود صحبت کردم
بهم میدونی چی گفت؟؟؟
گفت یه روز زنگ بزن بدون این که حرررفی از اتفاقایی که بینتون افتاده باهاش صحبت کن و بگو ما دیگه خودمون باید تصمیم بگیریم نه خانواده هامون و از ابن حرفا
بهش پیشنهاد بده بگو بیا یه جایی بریم که اصلا نه تو نزدیک باشی به خانواده ت نه من..خودم و خودت❤️
ما دوتایی رفتیم پیش یه مشاور، اولش حالم بد میشد در کنارش قدم میزدم
ولی رفته رفته خدا بینمون مودت قرار داد
نگران حتک حرمتایی که اتفاق افتاده نباش
همشون رو زمان درست میکنه
اینو منی میگم که از اون ماجرا ۱۰سال گذشته، و الان الحمدلله همه ی احترام ها برگشته
به خدا انگار با ۱۰سال قبل خودم حرف میزنم