نزدیک دوسال داریم زندگی می کنیم ممکن هرشش ناهی یه بار دعوا میکردیم زود اشتی میکردیم
الان جدیدا دوهفته زایمان کردم هرچی نیگم شوهرم خرف خودش میزنه حرف گوش نمیکنه
اصلا دیگه به فک من نی
دلم یه بیزون ساده یا یه کادو میخواد
گفت که دستم تنکه نمیتونم کادو بخرم توقع داشتم بره کادوهای بچه رو حداقل کادو بخره ولی رفت کهواره خرید مادرم هرروز میگه مادو نمیخره ....
من دوست ندارم بزور کادو بخره برام اصلا توقع چیزای بزرگ حتی طلا ندارم یه چی درحد یاد بودی دل خوشی کوچکی بخره کافیه ولی هب .....