این شعر گونه را ۱۶ سال پیش سرودم: ای خدا دلم تو رو می خواد/به هیچی راضی نمیشه/هرچی باهاش حرف می زنم/ انگاری حالیش نمیشه/ همه آش می گه خدا خدا/ راضی میشم به یه نگاه/ بهش میگم عزیزمن!/ فکر کردی که الکیه/ گوش کن ببین من چی می گم/ که راه و رسمش چیچیه/ باید که صاف صاف باشی/ مثل زلال چشمه سار/ باید که مهربون باشی/ مثل یه بارون بهار/بازم که حرف حرف توا/ پس گوش نکردی چی می گم/ مگه خدارو نمی خوای/ بذار شروطشوبگم/ باید ببینی که خدا چه چیزایی را دوست داره/ از چه کسی بدش میاد/ بنده خوب اون کیه(/ راستی ببینم تا حالا/ چقدر به فکر اون بودی/وقتی غمت زیاد میشد/ یا خیلی ناتوون بودی/ این که هنر نیست عزیزم/بیا با خودت روراست باش/ وقتی که شاد شادی/ هم به یاد خدا باش/باید که لحظه لحظه هایت/ با یاد اون معنی بده/ باید که هر کار می کنی/ به اسم اون شروع بشه