چند روزی هست نماز نمیخونه منم نپرسیدم چون بخودش ربط داره امشب بهش گفتم دلیلش چیه چرا نماز نمیخونی گفت سوال خصوصی نپرس گفتم قهری با خدا گفت نه گفتم پس چی گفت نمیخوام مثل مامانت باشم
با مامانم قهره نمیذاره برم خونشون حقیقتا حالم ازش بهم خورد یک مرد چقدر میتونه بجه باشه آخه چه ربطی داره
چرا بهش میدون دادی که اون برای تو تعیین کنه بری خونه ی مامانت یا نه
اشتباه از خودتم بوده
مامان تو نمیزاره شوهرت بره خونه مادرش؟؟؟؟درست متوجه شدم؟؟؟
یه چیزی گفت دهنتو ببنده ادامه ندی
به خدا که نمیتونه اینو بگه
فردای قیامت میخواد بگه چون مادرزنم اینجور بود من نماز نخوندم؟!
به نظر تو عقلانیه؟
حساسیت نشون نده اصلا
خیلی سخته حرمت بینشون شکسته
تو هم این وسط گیر کردی
بگو مامانم نفس هم میکشه
غذا هم میخوره
از این به بعد اینا رو هم انجام نده
