2777
2789

پدرمادر شوهرم روستایی ان

۷ساله ازدواج کردم۲۲سالم.بخاطر شرایط مالی مجبور شدیم بیایم روستا پیش خانوادش زندگی کنیم.الان یکساله

خیییییییییلی سخت میگذره.برام غیر قابل تحمله اینجا.زندگی تو روستا عذاب آوره.خیلی حالم.گرفته اس.وحشتناک ترین روزای عمرمه

وای چه سخت 

برای برنگیختن حسادت اسب سوار خر نشو همین دیگه گفتم سوار هر خری نشین                                                                                         یه عده انگار دوراز جون ادم نیستن مثله ادم باهاشون حرف میزنی گاز میگیرن 😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕متاسفانه بعضیارو نمیشه قانع کرد، باید به نفهمیشون احترام گذاشت                                به بعضی ها باید گفت کورمون نکنی با اون روشن فکریت چلچراغ

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عزیزم به جای ناراحت بودن وافسردگی گرفتن بهتره ازاونجاراهی برای پیشرفتت بازکنی.مثلااگه سررشته ای توارایشگری داری اونجایه اتاقوبکنی ارایشگاه وبراخودت کسب درامدکنی یااینکه هنرای خاص اون روستارویادبگیرکه وقتی برگشتی شهرتون انجام بدی ویه درامدی باشه برات.پرورش قارچ یادبگیرچه میدونم کاری کن توبدترین شرایط بهترین سرنوشتوبراخودت رقم بزنی

خودم شیرازی ام.به حسابا عاشق شدم.که ای کاش نمیشدم.نه سربازی رفته نه گواهینامه داره نه شغل داره.تازه چن بارم بهم خیانت کرده

مشکلم پدر و مادر شوهرم نیست.اون بیچاره ها دوتا پیرزن پیرمردن کاری به من ندارن

مشکلم با روستاست.امکانات نداره.هروقت دلت هرچی خواست فراهم نیست.کلا دوتا سوپری بیشتر نداره.دورافتاده هم هست

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز