حالا ما مستاجریم
هر جایی که میریم هستن کسایی که اذیت میکنن
مثلا یه جا وقتی مهمان داشتن تا نزدیکای اذان صبح بزن و بکوب و آهنگ ،گاهی هم تنبک میزدن و هو میکشیدن.
یه جا واحد کناریمون پدر و پسر هر روز همدیگه رو کتک میزدن
تپش قلب میگرفتم
پیرمرد رو میکوبوند به دیوار مشترک بینمون
خونه تکون میخورد ،همش نگران بودم نمیره
.
یه جا خانم جوون با یه بچه
دم به دقیقه میومد خونه ما
بچه ش مشکل اخلاقی داشت
دیگه یک روز بهش گفتم نفرستش پیش بچه م
چون حرکات زشت ازش دیدم
گفت آره خب تنها که هست
جم میبینه
یه چیزایی یاد گرفته😳
یعنی روزی هم نبود نیان چیزی ببرن
یعنی اونا مالک بودن
اما ما مستاجر
.
زعفران،خیار،گوجه ،رب،ترشی،حبوبات،نون،ادویهجات، آرد ،شکر،قند،یخ،برنج، نوار بهداشتی😕
مثلا میومد میگفت آرد و شیر و بکینگ پودر بده میخوام کیک درست کنم
دیگه ناچار صبح ها کفش ها رو از در واحد برمیداشتم تا فکر کنه خونه نیسیم گاهی در رو باز نکنم
اصلا موجود عجیبی بود