ما تقریبا دو ساله ازدواج کردیم
پارسال ۶ ماه باهم زندگی کردیم دعوا زیاد داشتیم (توی تاپیکام هست) شب عید وسایلمو جمع کردم رفتم خونه بابام که اونجا هم خیلی بهم سخت گذشت
الان تقریبا ۱ ماهه اومدم طبقه بالای خونه باباش، باز داریم باهم زندگی میکنیم
اما هر بحث، مسئله و حرفی که پیش میاد همش به طلاق و تنهایی فکر میکنم همش فکر میکنم اگه تنها بودم الان قرار نبود این فلان چیز رو تحمل کنم و آرامش داشتم(حتی صدای تلویزیون که شوهرم مدام روشن میکنه و تلویزیون میبینه)
((سرزنشم نکنید که چرا دوباره برگشتی
گفتم یه فرصت دیگه بدم شاید زندگی درست شد چون ازدواج دوممه و شوهرم قرص اعصاب میخوره))
اما انگار دیگه زندگی مشترک اون ارزش قبلا رو برام نداره
انگار خیلی خستهام
دلم فقط تنهایی میخواد فقط آرامش... چیزی که بهش نرسیدم
امروز باز دوباره بحثمون شد... ادامه