ی مسافرت ۱۳روزه با خانواده شوهرم رفتم و پشیمون شدم
یه کربلا با خانواده ی شوهر رفتم
برگشتنی رو به خرمکردم گفتم اقا قربونت برم این بار خواستی دعوتم کنی با آدم دعوت کن وگرنه هیچ وقت دیگه دعوتم نکن
دیگه همون شد
۱۸ ساله قسمت نشده برم😶
خرّم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پرو بالی بزنم ❤ ❤ الهی شکرگزار این زندگی هستم که به من بخشیدی؛ به خاطر همه چیزش:تو را شکر بابت آدمهایی که معلم من بودهاند.❤تو را شکر بابت درسهایی که زندگی به من ارزانی داشتهاند.❤تو را شکر برای عشقی که میگیرم، میبخشم و میپراکنم. ❤ ( تایپ کردم گلبهارجون بعد دیدم "ر" جا افتاده)😮
یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.
من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.
تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.
خرّم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پرو بالی بزنم ❤ ❤ الهی شکرگزار این زندگی هستم که به من بخشیدی؛ به خاطر همه چیزش:تو را شکر بابت آدمهایی که معلم من بودهاند.❤تو را شکر بابت درسهایی که زندگی به من ارزانی داشتهاند.❤تو را شکر برای عشقی که میگیرم، میبخشم و میپراکنم. ❤ ( تایپ کردم گلبهارجون بعد دیدم "ر" جا افتاده)😮
اقا یروزی بابام اومد گفت تو دیگه بزرگ شدی و اینا باید خودت بتونی تنهایی بری بیرون بازار بگردی کارامو انجام بدی یه کمکی کنی بهم خلاصه مستقل شی منم تنهایی واس اولین بار رفتم بعداز کنار یه کافه که توش ماریجوانا مثکه پیدا کرده بودن و دختر و پسرا هم دم در گذشتم یهو پلیس منو گرفت که کجا میری هرچی قسم و ایه من داشتم رد میشدم دوربینو چک کن وارد نشدم منو گرفتن بردن تا بابا اومد پرونده تشکیل نشد معذرت خواهیی کردن اومدم بیرون😑
خرّم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پرو بالی بزنم ❤ ❤ الهی شکرگزار این زندگی هستم که به من بخشیدی؛ به خاطر همه چیزش:تو را شکر بابت آدمهایی که معلم من بودهاند.❤تو را شکر بابت درسهایی که زندگی به من ارزانی داشتهاند.❤تو را شکر برای عشقی که میگیرم، میبخشم و میپراکنم. ❤ ( تایپ کردم گلبهارجون بعد دیدم "ر" جا افتاده)😮
پدرو پسر باهم دعوا میکردن،،،به من میگفت تو توخونه باهاش دعوا میگیری اعصابش خورد میشه میاد سرمن خالی میکنه.....
گفتم عجب...!!!!..حالا دستمو گرفت تاب داد،،بقرآن بند انگشتم در اومد ،رفتم جا انداختم...تا۱۰ روز نمیتونستم کار کنم....اگه مادر شوهرو خواهر شوهرم نبودن و منو نگرفته بودن بقرآن زده بودمش......