حالم خوبه ممنونم از لطفتون
دیشب بخاطر حمله عصبی بهم دست داد نفسم رفت
حالم خیلی بد بود زیر دلمم تیر میکشید سوزن سوزن میشد
یکم رو لباسم خون دیدم خیلی کم
دکترم فردا میرم ببینم جریان چیه
شوهرم فهمید ب خونریزی افتادم گریه کرد و میگ پشیمونم
بااین حال من همون فردا بعد از سونو میرم خونه مادرم
بهش گفتم تا درست نشی برنمیگردم دیگه،ب گل اعتیاد داره قبلا فهمیده بودم تو تاپیک هامم هس فک کنم ،ولی گف دیگ تموم شده ،دیگم هیچوقت مشکوک نبود لباساشم بو نمیداد همش چکش میکردم چون قبلا که میکشید بوشو شناخته بودم دیگ،خواهرش میگ گل که همه میکشن مهم نیس ولی واقعا برامن مهمه ،چون میترسم فردا بره سراغ چیزای بدتر
دیگه تا ببینم خدا چی میخواد و چی میشه
ممنونم که وقت گذاشتین
شرمنده که نگرانتون کردم