به هرکی خوبی کردم از جونم مایه گذاشتم از پشت بهم خنجر زد من براش میمردم اون داشت نقشه نابودی منو میکشید. روزگار جاهلیتم بود به همه حس خوب داشتم فکر میکردم همه خوبن ی کودک معصوم ۶ ساله تو جود ی دختره ۲۵ ساله تا ۳۰ سالگیم همین بود کم کم روزگار سیلی هاشو بهم زد اینقدر از عزیزترینام سیلی خوردم که شدم ی کوه که دیگه هیچی تکونم نمیده ولی همین ادم قوی بشدت افسرده دلمرده در حسرت ی شادی عمیق از ته دل موندم بعضی وقتا ی شادی کوچیکو انقدر میچسبم که انگار ی گنج ارزشمنده برام روحم خستس فرسوده شدم . بارها گریه کردم از خدا خواستم تو ی نشونه بهم بده که دوسم داری اما اونم ازم دریغ کرده
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
منم امشب عجیب دلم گرفته از دست بی نمکم اینکه برا بقیه چطورم اونا برا من چطورن ولشون کن با خدا معامله ...
منم همینطور. میدونی من ادم احساسی و دل پاکی بودم و لین ویژگی بدترین ضربه هارو بهم زد برای خواهرام که فکر میکردم دو روح تو ی بدنیم جونمم میدادم اما به بدترین شکل تحقیزم کردن شوهرم که مثلا عاسقم بود از جون ودل براش مایه گذاشت از پشت بهم خنجر زد تو همون اوج عاشقانه های اول ازدواج بهم خیانت کرد از پشت بهم خنجر زد با دروغاش