لطفاااا بخونيد خيلي دارم حرص ميخورم ممنون ميشم گوش بديد
من يه دوست ده ساله دارم خيلي دوسش داشتم و باهم خوبيم
اما جديدا ي سري رفتارا نشون ميده ك حالمو بد ميكنه ميدونم زيادي روي خوش نشون ميدم
تاپيكاي قبل گفتم تا حالا دوسه بار اومده شهر ما بازارو كافه رفتيم من حساب كردم چهار پنج وعده بازم گفتم مهمون منه عيب نداره تعارف ميكرد ك شماره كارت بده يا مثلا بدار حساب ميكنم واينا ولي اصرار سفت و سخت نه
چند وقت پيش رفتم شهرشون رفتيم كافه دنگي حساب كرديم يبار منو حساب نكرد جبران دفعه هاي پيش
ابن در صورتيه كه قبلا خيلي حسابش دقيق بودو دنگي بوديم 
حالا اين ب كنار ،سه روز خونمون بودن هفته پيش با شوهرش ،خيليي كم كمك كرد و خيلي فشار بهم وارد شد البته منم خونشون ميرم نميزاره كار كنم اما من معمولا اگ برم اكثرا بعد شام ميرم اونم خودشون اصرار ميكنن بيايد پيشمون خيليييي كم پيش مياد به وعده برم،يچيزيم ب ارزش ٥٠٠هزارتومن شكوند و بروي خودش نيورد بگه برات بخرم مثلشو ،يا مثلا جلوي شوهرم هي تخريب ميكرد ك آقا ميثم خدا ب دادت برسه با مريم يا مثلا متاسفم عقل نداري اينارو ب شوخي ميگفت منم ميخنديدم ولي بدم ميومد همش ميگ واي مريم يه دستمال بكش ب اينجا،يا مثلا اين دستمال و اينجا نكش خيلي وسواسه اخه خودش خلاصه خيلي حرصم گرفته ازش و خيليم دوسش داشتم نميدونم من حساس شدم يا كاراش بده؟