با شوهر خواهرم قطع رابطه ایم همه مون
به شدت بی احترامی میکرد
هر وقت میومد خونه مون حال مادرم بد میشد
فشارش بهم ریخت بیمارستان و ... رفت چند بار
حالا برادرم میگه خواهرم گناه داره شوهرش نیست تو مهمونیا من دعوتش میکنم رفت آمادا دوباره بشه
منم گفتم اگه بیاد الان بعد این همه سال و
دوباره حال مادرم بد بشه دیگه تقصیر اون آقا نیست تقصیر داداشمه اینو به عروس مون گفتم که باهام خیلی زیاد صمیمی هستیم که به داداشم بگه
حالا داداشم چند بار زنگ زده من خواب بودم چی میخواد بگه 🤔😐اعصاب بحث ندارم
درست گفتی
زنگ بزن بگو الو داداش سلام خوبی قربونت
فدای تو بشم مشتاق دیدار
چی شده یاد ابجی کردی؟؟؟؟
اینجوری هر چیم تو دلش باشه میره😅
بله چه حکمی دادی مگه حاکمی...اونم خیر خواهی میخواد بکنه قصد بدی نداره
آره چون مطمینم باز همون اتفاقات بد می‌افته ازش دورادور خبر داریم
آدم سمی رو باید حذف کرد وقتی صد بار فرصت دادیم و همون بوده
به هر حال شاید بیاد من که خبر ندارم من از گفتن حرفم الان ناراحت نیستم پشیمونم نیستم بازم میگم اومدنش اشتباهه ولی
چون داداشمو خیلی دوست دارم
استرس گرفتم که الان اون از حرفم ناراحت شده باشه
