موضوع از این قراره که عموی من یه ادم شوخی هستش و حدود پنجاه سالشه و ما همه باهاش شوخی میکنیم و ده روز پیش عموم پیام داد بهم نوشته بود کجایی عزیزم منم چون عموم از این لحنی استفاده نمیکنه شک کردم و قبلا هم شنیده بودم که عموم زن بازی میکنه و دو سه بارم تو خونه موچش رو گرفتن دختراش و پسرش و عروسش و خلاصه اینکه من شارژ نداشتم جواب پیامش بدم رایگان بودم زنگیدم و احوال پرسی کردیم گفت شب میخوام بیام خونتون بشینم گفتم بیا خوش اومدی چون هیچ وقت خونه من نمیومد خیلی جای تعجب داشت زنش هم مشهد بود خونه نبود منم هم استرس داشتم هم نمیدونستم چیکار کنم هستین بقیه اش بگم لایک کنین
در فراموشی فرو میرم و اندیشهی او، آخرین نیایشِ من است.اگر مرگم فرا رسید و یکدیگر را ندیدیم؛ فراموش نکن که من دیدار تو را بسیار آرزو کردم...هیچ اندوهی تمام نمیشود، اما همه چیز میگذرد.حامی حیوانات🌱دختر آریایی🌛از نسل کوروش👑 اوست کوروش، پسر بهشت در اوستا، سیروس در تورات و سایروس در انجیل گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک
در فراموشی فرو میرم و اندیشهی او، آخرین نیایشِ من است.اگر مرگم فرا رسید و یکدیگر را ندیدیم؛ فراموش نکن که من دیدار تو را بسیار آرزو کردم...هیچ اندوهی تمام نمیشود، اما همه چیز میگذرد.حامی حیوانات🌱دختر آریایی🌛از نسل کوروش👑 اوست کوروش، پسر بهشت در اوستا، سیروس در تورات و سایروس در انجیل گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک
بدش من زنگ زدم شوهرم گفتم عموم میخواد بیاد شب خونمون شوهرم گفت بیاد خوش اومده بد دوباره عموم زنگ زد بهم گفتم عمو اون پیام رو فرستادی شارژ نداشتم جواب بدم گفت برای تو نمیخواستم بفرستم اشتباهی فرستادم من یکم خیالم راحت شد بد درباره قرعه خونگی که قراره بزاریم یکم حرف زدیم بدش تو نصفهای حرف گوشی رو قطع کرد منم فکر کردم شارژش تموم شده زنگ زدم بهش که دخترش جواب داد احوال پرسی کردیم گفت دختر عمو تو یه ساعت پیش داشتی با بابام حرف میزدی عموم هم از اون طرف استرس تو صداش معلوم بود هی میگفت من مگه با تو حرف نمیزدم بد دیدم گیر افتاده گفتم اره با من حرف میزد بد خداحافظی کردیم شبش دیگه نیومد خونمون منم گفتم چ بهتر همون بهتر نیومد بد دو سه روز باز زنگ زد