رفتیم عیادت دایی شوهرم بعد شام، چشمشو عمل کرده،،
دخترداییش گف عروسی فلانی چی پوشیده بودی منم گوشیمو درآوردم عکسامو نشونش بدم، بعد گف عه فلان لباست چه خوشگله نشون مامانم بدم،، گفتم اوکی
بعد دیدم اومد گف وایییی چه سوژه هایی تو گوشیت داری😑بعدا سر به سر علی (شوهرم) میذارم باهاشون🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬
اسکرینام پیامای شوهرم بود بهم که وقتایی که خونه نیس پیام میده حالمو میپرسه و عاشقانه و قشنگ بودپ بعضیاشون اسکرین گرفتم نگه داشتم خیر سرم
دختر داییشم ازش ۳سال بزرگ تره ۳۵سالشه بیشعوررررررر یه دختر ۱۳سالم داره
منم گفتم نباید بقیه چیزای گوشیمو میدیدی، من اعتماد کردم دادم دستت،، اصلا کارت خوب نبود
مادرشوهرمم پشتم در اومد گف ازین شوخیا با هم نکنین، شمام بزرگ شدین خوب نیس سربه سر علی بذاری هر دوتون بچه دارین و...
بیشعور ترین آدمی که دیدم تا امروز، سم تر ازش ندیدم🤬