عالی نگم برات
خوشحال بودم. ولی الان دیگه نیستش😔
خنثی
داداش ندارم اما دو تا آبجی هامو تو لباس عروسی دیدم
برا اولی بچه بودم زیاد چیزی نمیفهمیدم
برا دومی ولی هم یه جورایی خوشحال بودم چون تو خونه جنگ و دعوا داشتیم هم یه حس غریبی هم داشتم نمیدونم چطور توصیفش کنم واقعا
من داداش بزرگم خیلی استرس داشتم مثل ماه شده بود ولی بختش خوب نبود بعد10 سال جداشدن
برادر کوچکم دلم براش ضعف میکرد از ته قلبم براش شاد بودم
اسی عقد و عروسی و موقع تولد بچه های داداش بزرگم از خوشحالی عررررر میزدم عر نه ها عرررررر
ولی واسه داداش دومی نه خوشحال اما خونسرد و با جذبه بودم😁😅😅😅
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
52 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
