2777
2789

پریشب که پنجشنبه بود بهش پیام دادم و گفتم یه دسته گل بیاره رسم داریم گفتم شاید ندونه

و روز بعد ۱۰ صبح از خواب پا شدم دیدم برق نیست و با خودم گفتم پس من چه غلطی کنم کجا حموم برم

یهو به فکرم رسید برم خونه عمم 

مانتو و شالمو سرم کردم رفتیم خونه عمم و چون عجله ای با بابام رفتم نرسیدم صبونه بخورم 

رسیدم دیدم سفره پهنه و بهم تعارف کردن منم شکمو و از خدا خواسته نشستم یک نون و پنیر و چای شیرین خوردم

و بعد که تموم کردم تشکر کردم و پرواز کردم سمت حمام

و یک دوش ۱۰ دیقه ای گرفتم و پریدم بیرون موهامو خشک کردم و بعد رفتیم خونه خودمون

تا رسیدیم دم در دیدم مامانم منتظرمونه و میخواد گوشت بگیره

مامانم سوار شد رفتیم گوشت بره و نوشابه و لبنیات گرفتیم واسه شام که مهمون داشتیم تموم که کرد

منم فرصتو از دست ندادم کارتو از مامانم برداشتم رفتم مژه و لاک گرفتم میکاپ که بدون مژه نمیشه!

لاک هم چون از کاشت ابدا خوشم نمیاد گرفتم همرنگ پیرهنم خیلی رنگ باکلاسی داشت انگار کالباسیه 

رسیدیم خونه و منم مانتو و شالمو دروردم شروع کردم به جارو کردن مامانم درگیر کارای دیگه‌ی خونه بود منم اتاقا و هال رو جارو کردم و حسابی برق انداختمش

تا اینجا حدود ۲ بعد از ظهر بود

که موبایلم زنگ خورد و دختر خالم بود رو ابرا بودم وقتی شنیدم دم دره

خودش امده بود و دختر خاله مامانم که هم سن بودن و هر دو ۱۸ سالشون بود 

پذیرایی کردم ازشون و شروع کردیم باهم کار کنیم زودتر تموم کنیم

تا ساعت ۶ همه مهمونای خودمون سر رسیدن و من شروع کردم موهامو صاف کردم که نیم ساعت طول کشید و بعد ارایشمو شروع کردم 

دفعه اولی که میکاپ زدم اکثریت پیشم بودن و با نظرات بسیاری مواجه شدم و میکاپ که تموم شد اصلا ازش خوشم نیومد اما بقیه میگفتن خوبه

مخصوصا کرم پودر بسیار سنگین و درنهایت شستمش و یک ارایش ملیح و سبک و نچرال انجام دادم بسیار زیباتر شدم

لباسمو پوشیدم و ۸ و نیم شد که بقیه مهمانها امدن و نشان هارو اوردن

و داماد امد تو دسته گلو بم داد و رفت بماند که چقد خوشحال شدم😂

نشستیم دور هم یه صحبت کردیمو پذیرایی با شکلات و چای و بعدش نشونارو باز کردن و بازم دامادو صدا کردن اومد حلقه دستم کرد عکاسا عکس گرفتن و رفت (عاشق حلقمم)

و بعد کیک و ابمیوه هارو اوردن و پذیرایی کردن و به من نرسید😂اما اخر که همه رفتن خوردم

در اخر با انتقادهای فامیلام مواجه شدم که چرا حلقه ظریف گرفتم و با این جواب که من دوسش داشتم و از حلقه های زمخت و سنگین خوشم نمیاد مواجه شدن و گفتم ایشالا دفعه بعد سنگین میگیرم 

مهمانی تموم شد و کم کم فامیلای خودمون رفتن و من و مامانم پاره از خستگی موندیم و خونرو جم کردیم

و تا چشامو بستم خوابم برد

تمام😂❤️🤭


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

این لباسمه😍

خودت بزار حلقتم بزار

چندسالته عزیزم

چه وضعشه یه چندماه نبودم سریع کاربریمو لغو کردن😒😒😒  (آقایون درخواست دوستی ندید من اعصاب ندارم یچی میگم بهتون) کاربرسال ۹۷ هستم که الکی الکی ترکیدم😒

این لباسمه😍

چه خوب عزیزم خوشبخت بشی به حق پنج تن 

من ی مادرم ی زن که تمام دغدغه اش بچه اش امیدوارم هیچ پدرومادری امتحان نشه  الهم صل ال محمدوال محمد و عجل فرجهم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز