2777
2789
عنوان

خدا بهم رحم کرد

71 بازدید | 6 پست

قضیه مال خیلی وقت پیشه ولی هیچوقت یادم نمیره چون خدا واسم معجزه کرد دوران بچگیم ۱۶ سالم بود خام یه پسر شدم باهاش دوست شدم طرف بی خانواده لات کمبود دار بود بعد از کلی اسرار راضیم کرد که بتونم برم ببینمش 🤦🏻‍♀️😐رفتم نشستم داخل ماشین دیدم رفیقش راننده اس خودش جلو نشسته داشتن انار میخوردن رفیقش وسط راه دستاش کثیف بود برگشت عقب دستاشو با شال من تمیز کرد عصبی شدم گفتم اشغالای کثافت خندیدن خواستم از ماشین پیاده شم پسره جلومو گرفت گفت عزیزم شوخی کرده باهات بیا بشین بریم دور بزنیم از دلت درمیاد و فلان .... داشتیم می‌رفتیم سمت محله اونا . محلشون تقریبا توی شهر ما معروف به نان خشکی فروشا بود پیش کوه بود محله اشون خراب ترین محله شهر . گفتم چرا اینجا میرین گفت اینجا هیچکس کاری نداره باهامون میریم یه جای خلوت حرف میزنیم و فلان ... آقا منه ساده هم باور کردم رفتن پیش کوه رفیقش از ماشین پیاده شد رفت پسره اومد عقب پیش من نشست دیدم در ماشین قفل شد سوییچ هم دست رفیقش بود یکدفعه اومد نزدیکم گفت لباساتو درار من شوکه شده بودم زبونم بند اومده بود با بهت نگاش کردم گفتم یعنی چی منظورت چیه گفت درار میگم گفتم درنمیارم خودش لباسشو دراورد یه چاقو هم رو کمرش بود گفت یا درمیاری یا با چاقو میزنمت منم گریه میکردم میگفتم بزار برم یه سمتی رو بهم نشون داد ۱۰ تا پسر اونجا بودن گفت اونجارو میبینی؟ یا لباساتو با زبون خوش درمیاری یا میگم اون ۱۰ تا پسر بیان دربیارن برات . آقا منم دستو بالم از همه طرف بسته شده بود مرگ خودمو جلوی چشمام میدیدم یه لحظه به ذهنم رسید گفتم بیام خرش کنم . قیافمو جدی کردم طوری که انگار خودمم راضی هستم گفتم پریودم نمیتونم لباسامو دربیارم فردا خانوادم می‌خوان برن شهرستان میارمت خونمون گفت نه دروغ میگی منم با لحن جدی گفتم نه به جون خودت که عزیزترین کسمی واقعا میگم میارمت خونمون اونجا راحت تریم و فلان ... بعد گفت بعد یه لحظه رفیقشو صدا زد که بیاد کارش داشت تا رفیقش قفل ماشینو باز کرد سریع از در خودمو انداختم پایین بدو بدو فرار کردم سمت پایین محله اونم افتاد دنبالم تا رسیدیم جایی که شلوغ بود ترسید دیگه نیومد دنبالم چون مردم تو خیابون بودن سریع با تاکسی خودمو رسوندم خونه . همینجوری دلم خواست براتون تعریف کنم شاید شما با خوندنش حس خاصی بهتون دست نده ولی کسی که تجربه کرده می‌دونه اوج بدبختیه.انشالله که کسی همچین تجربه ای نکنه تو زندگیش

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

چرا ما گول نمیخوردیم میترسیدیم چطور جرات میکردید اخع تو اون سن

هرکسی یه جوریه. من فقط ساده بودم زیاد ترسی نداشتم چون هیچوقت واسم پیش نیومده بود یا ندیده بودم فکر میکردم پسرا همه دسته گلن

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792