من ۵ سال پیش با یکی نامزد بودم متاسفانه خیانت کرد اون اقا و هم من و هم خانوادمو به بازی گرفت تا الان ک ۵ سال گذشته من هنوز ک هنوزه نابودم و اعتماد نمیتونم بکنم
یه خاستگار خوب دارم پزشکه ایشون ۳۴ سالشونه
خیلی وضع خوبی داره از لحاظ قیافه ای و تیپی و لول خانواده خیلییییی اوکی و خوبه یعنی یه جورایی انگار یه ظرف عسل سمتم پرت شده
الان مشکل اینه
خیلییییی بهم ابراز احساسات میکنه
مدام میخواد با من وقت بگذرونه اگر زشت نباشه هر روز زنگ میزنه خودشو خونمون دعوت میکنه
نگاهم کهمیکنه انگار میخواد گریه کنه نمیدونم چیکار بکنم
نمیخوام ردش کنم ولی نمیخوام به این زودی هم پیش بره از یه سمت هم خودم خیلیی ازش خوشم اومده ولی ترس بدی تو دلمه میترسم یهو اینم ادم بد در بیاد
ولی بهش نمیخوره اصلا این جوری
خیلییییی حامی خوبی هست من فقط میترسم