فک من یه دختر حوونه یا نوجوون که توی اوج شکوفییه
نمیتونستم برم کلاس زبان چون معلم زبان شهرمون یه پسر جوون بود دوازده سالگی دلم میخاست برم باشگاه ژیمیناستیک اجازه ندادن گفتن برا دختر عیبه نمیتونم تو پارک دوچرخه سواری کنم چون میگن عیبه مردم همه بی جنبه ت به یه پسر سلام میکنی فک میکنه میخای ببخشید بهش بدی
یه بار با یه آقایی آشنا شدم دوسش داشتم با هزار ترس و لرز میرفتم کافه که یه موقع کنه آشنا یا فامیل ببینم حرف دربیاره برام