منشی باشگاهم.امروز یه خانومی اشنا میاد اونجا تمرین برای صاحبکارم یه بطری امانتی ش اورد هدیه. مجبور شدم قایم کنم زیر میز یه گوشه . جلوش یچیز گذاشتم. که اخر وقت بهش بدم اما انقد فکرم درگیر بود حواسم نبود شب یااادم اومددد . غروب هم سانس رو تحویل مدیریت مردا دادم منشی اون اومد صبح میرم نباشه چه خاکی بریزم