2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اكثرا به مامانم ميگفتن وقتي هم بزرگتر شدم به خودم يه بار تو استخر ازم خواستگاري كردن واسه داداشش يه بارم تو ارايشگاه يه خانومه واسه پسرش اومد شمارمو گرفت يه بارم تو هيّئت البته ديگه متاهل بودم بعد گفت خواهر نداري گفتم نه تو دانشگاه هم بودن ولي جلو نيومدن ههعييييييي جوني كجايي كه يادت بخير

كاش از شاخه سرسبز حيات گل اندوه مرا ميچيدي.  كاش در شعر من اي مايه عمر  شعله راز مرا ميديدي

پنج سالم بود پسر همسايه كه يه خپل زشت بود گفت بزرگ شي با من ازدواج ميكني؟😒

منم گفتم نععع و از اون تاريخ ديگه باعاش بازي نكردم😐

‏+چرا کشتیش؟                                                            -آقای قاضی، ایرانی بود، داشت زجرکش می‌شد، راحتش  كردم

دوست خانوادگیمون بودن۰ زمانی ک مامانم  اینا نباشن از تهران زنگ زد خونه خودش خواستگاری کرد۰ البته قبلش بین خانواده ها صحبتش بود قرار شد صحبت به بعد موکول شه ایشون خیلی هول تشریف داشتن :|

چند تایی هم زنگ زدن خونه خانوادشون مامانم گفته نه بعد چند ماه به من داده۰ این درسته آیا؟ :) 

«بعضی وقت ها به جای جر وبحث کردن فقط به طرف نگاه میکنم و تعجب میکنم که این حجم وسیع بی عقلی و نفهمی چطور توی کله ای به این کوچیکی جا شده!»  😓  آلپاچینو

تلفنی .... تو دانشگاه .... از طریق واسطه .... بی واسطه .... اس‌ام‌اسی .... تو مجلس عروسی .... تو شاهچراغ و...‌‌‌..

حمد وستایش خدا بر هر نعمتى؛ و هر خوبى را از خدا می‌خواهم و از هر بدى، به خدا پناه می‌برم و از هر گناهى، از خدا آمرزش می‌طلبم🙏🏼❤💫🌕 خدایا سپاسگزارم بابت همه چیز...🙏🏼😊🌹😘
پنج سالم بود پسر همسايه كه يه خپل زشت بود گفت بزرگ شي با من ازدواج ميكني؟😒 منم گفتم نععع و از اون ...

ب پستت بخندم یا برا امضات گریه کنم😢😢

تیکر ب وقت لاغری😅😆 میخوام 12کیلو کم کنم😑 

تو تاکسی.تو اتوبوس.تو.امامزاده.توخیابون.😁

مادر فقط آن زنی نیست که هر صبح با صدای دردانه اش بیدار میشود...من هم مادرم...منی که وقتی شب در خواب تو را میبینم دلم نمیخواهد هرگز صبح شود...وقتی در خواب تورا در آغوشم میبینم دلم میلرزد...حتی در خواب هم میدانم که ندارمت....ولی دلم برایت میلرزد...صبح که بیدار میشوم لبخند به لب دارم...چون روی ماه تو را دیده ام...چون تو  در اغوشم بودی...چون بوی تنت رابه ریه هایم کشیده ام...حتی در خواب و برای یک لحظه...آری من هم مادرم... مادر فرزند ندیده و نیامده ام... مادر تویی که برای داشتنت روزهای قشنگ جوانیم را در مطب دکتر ها و بیمارستانها گذرانده ام...مادرتویی که برای داشتنت مشت مشت قرص میخورم وصدها امپول میزنم...منی که تمام تنم ازمرحمت امپولهای گران قیمتم کبود است... من و امثال من مادر تر از هر مادری هستیم...مادرانی زجرکشیده...مادرانی که ثانیه به ثانیه روزهایمان را با حسرت داشتن دلبندمان میگذرانیم... که با دیدن یک کفش نوزادی پشت ویترین مغازه ها دلمان  میلرزد و پر میشود از غصه...پر میشود از حسرت دیدن تو با اینکفشها و تاتی کردنت... آری من هم مادرم...فقط تو را ندارم عزیزکم...فقط  در رویاهایم برایت مادرانگی میکنم.......
تو مغازه مانتو فروشي ازم خواستگاري كرد يه خانومي بعد گفت تورو خدا قبول كن عروسمون بشي منه ساده گفتم ...

چرا ساده؟😐

حمد وستایش خدا بر هر نعمتى؛ و هر خوبى را از خدا می‌خواهم و از هر بدى، به خدا پناه می‌برم و از هر گناهى، از خدا آمرزش می‌طلبم🙏🏼❤💫🌕 خدایا سپاسگزارم بابت همه چیز...🙏🏼😊🌹😘
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز