سلام دوستان من یه خواهر شوهر دارم که آرایشگره و متاسفانه بیوه اس ایشون یه دختر کوچولو ۱۰ ساله داره دختر خود ما ۸ سالشه شوهرم به عنوان دایی همیشه خیلی حواسش بوده بهش میرسیده من خودمم از وقتی ازدواج کردیم تمام تلاشمو کردم مثل شوهرم برا بچه ی خودم یه اسباب بازی قشنگ میگرفتم میگفتم نکنه ببینه دلش بخواد برا اونم میگرفتم یه وقتایی با دختر مستفرت یکی دو روزه میرفتیم به شوهرم نیگفتم دیانا رو ببر بیرون بچه کمبود پدر رو خیلی حس نکنه چون تایم کاری مامانش زیاد یه وقتایی کاردستی برای مدرسه اش درست میکردم با اینکه خودم شاغلم یکی دوبار بچه خودم اعتراض کرد که شما دیانا رو بیشتر دوست دارین ما توجیهش کردیم تازگیا دکور اتاق دخترمو عوض کردیم دلش میخواست اتاقش تم پرنسسی صورتی داشته باشه و خب هزینه اش هم خیلی برامون زیاد شد اما حالا خواهرشوهرم زنگ زده میگه دیانا دیده ناراحت شده گفته چرا اتاق من سادست و .. منو همسرمم بحث میکردیم دراین مورد دختر خودمم شنید رفته گریه کرده میگه دیانا به من میگه مامان بابات منو بیشتر دوست دارن و من دلم نمیخواد اتاق اون مثل مال من بشه الان واقعا دو دلم نکنه کار اشتباهی کردم؟ اونم بچه اس یتیمه
میدونم تیم هستش دل آدم براش میسوزه اما با این کارتون بچه خودتون ضربه روحی و روانی میخوره شما مسئول بچه کسی نیستی اون دختر هم باید یاد بگیره که با یکم کمبود و اینا کنار بیاد نمیگم خوبی نکنید اما نه. به اندازه دخترت ک برگرده به دخترتون بلکه مامان و بابات منو بیشتر دوستدارن به شوهرت بگو اتاقش به ما ربطی نداره اصلا براش این کارو نکنید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ببین دختر شما فقط توجه و محبت شما و پدرش رو داره ولی اون بچه علاوه بر اینهمه محبت شما مامانشم بهش توجه میکنه قطعا اطرافیان هم بیشتر بهش محبت میکنن خدای نکرده جوری نشه دخترت ته دلش بگه کاش منم مثل اون بودم و بابا نداشتم ( دورازجون همسرتون)
بیست سال آینده: مامان بابام هیچ توجهی به من نداشتن، فقط تو فکر بقیه بودن. کاش منم یتیم بودم، شاید من رو هم میدیدن (میدونم به این شدت نیست، ولی بچه ها موجودات ذاتا قدرنشناسی هستند. واسشون ۱۰ بذاری، ۵ می بینن. چه برسه به اینکه رقیب هم داشته باشن)
معلومه مادرشم قدرشناس نیست که درجا زنگ زده اینو گفته
یکم فاصله بگیرین بچت چه گناهی کردا که داره نابود میشه
خواهرشوهر منم همسرش فوت کرده همه هم هوای خودشو دارن هم پسرشو . ولی مثل شما افراط و تفریط نمیکنن . مثلا برای تولدش هممون بهترین کادورو بهش میدیم عیدی بیشترین عیدی رو بهش میدیم . یه وقت اگه چیزی لازم داشته باشه بقیه پول میذارن براش میخرن ولی خب از اونور خواهرشوهرم همه جور هوای هممونو داره یعنی اگه برای پسرش ۱۰۰ تومن خرج کنیم اون ۱۰برابرش برامون خرج میکنه
بچه عجیب ترین موجود دنیاست...می اید،مادرت میکند،عاشقت میکند،رنجی ابدی را دروجودت میکارد،تا اخرین لحظه عمر عاشق نگهت میدارد وتمام...! بگمانم مادر بودن یک نوع دیوانگی ست، وقتی مادر میشوی رنجی ابدی سراغت می اید، رنجی نشات گرفته از عشق..،مادر که میشوی میخواهی جهان را برای فرزندت ارام کنی،میخواهی بهترین هارا از ان او کنی،وقتی می خزد،چهاردست وپامیرود،راه میرود ومیدود،توفقط تماشایش میکنی وقلبت برایش تند میتپد..❤از دردش نفست میگیرد روحت از بیماری اش زخم میشود،مادر که میشوی دیگر هیچ چیز جهان مثل قبل نخواهد بود،مادر که میشوی کس دیگری میشوی کسی که وجودش پر از عشق وجنون ودیوانگی ست
اسی مادر من و زن عموم با هم دختر دار شدن و چون که زن عموم از فامیل بود عمه هام دختر عموم رو بیشتر بغل و بوس میکردن و با توجه به جو و چیزای دیگه مادرمم ناخواگاه بیشتر به سمت اون کشیده شده بود در حدی که همش محبتش میکرد و دوسش داشت تعریفشو میکرد عکسشو تو کیفش نگه میداشت من الان واقعا از دست مادرم دلخورم و واقعا هیچ وقت نمیبخشمش