تایپیکهای قبلیم هست همسرم اعتیاد داره
اخرین بار قهر کردم و خانوادم پشتم بودن و تا یه مدت خوب بود از لحاظ اخلاقی
امروز صبح گفتم زنگ بزن ببین کی خونه باباته برا نهار بری از اول تابستون دو یا سه بار رفتم. چون اصلا حوصلشون رو ندارم درصد زیادی از مشکلاتم از اونها اب میخوره و هر بار باید با اعصاب خوردیو گریه برگردم
خلاصه فهمیدم خواهر بی تربیت نا انسانش اونجاست و گفتم نمیام
عصبی شد گفتم نمیتونم تا چند هفته نرمال نمیشم
برگشت هر چی از دهنش در میاومد بارم کرد
هر چی فش بد وجود داره به مادرم گفت
بچمم جیغ میزد
ولی حتی صدامم بلند نکردم از دید من یه بیماره که ارزش نداره باهاش بحث کنی دست خودش نیست کل سلولهای مغزش داغونه. ففط ترسیدم خیللی که بیاد دوباره کتکم بزنه
به خدا تعادل روانی نداره
خانوادش سر این باهام لج افتادن ازشون به خاطر همین رفتار کمک خواستم و اونا در عوض کنک به بدترین شکل جلوم در افتادن. که نه پسرمون سالمه در صورتی که بهتر از من میدونن مشکل پسرشون چیه