ساعت ۹/۵ داشتیم شام میخوردیم
همسرم میگفت اشتها ندارم و تازه اومده بود سر شام نشسته بود به زور من
دخترم عاشق شوید پلو و تن ماهیه که امروز گذاشته بودم
طفلی داشت با ذوق میخورد
یهو دیدیم از راهرو صدای همسایه ها میاد
به همسرم گفتم پاشو ببین چی شده
همسرم خیلی ریلکس نشسته بود و انگار نه انگار و داشت با ذوق غذا میخورد🤦