واقعا خیلی حسودیم میشه به خواهر شوهرم ، خواستگارای ما سنتی هستن و تقریبا پدر و مادر خانواده انتخاب میکنن خلاصه یه خواستگار همه چیز تموم برای خواهر شوهرم اومد تازه خانواده ی همسرم ناز میکردن این اولین و آخرین خواستگارش بود ما چون با فامیل وصلت میکنیم مطمئن بودیم کسی از فامیل نمیاد براش چون قیافه اش معمولی و اخلاقش خیلی بد و آداب و معاشرت هم بلد نبود خدایی همش میگم شانسش رو نگاه من خودم خیلی ازش سرترم و تو خانواده ی آزادی بودم ولی از وقتی ازدواج کردم گیر یه خانواد ای افتادم که خیلی محدود میکنن ولی خواستگار خواهر شوهرم خیلی روشن و فکر و خوبه از همون اول مستقل زندگی میکنه ولی من 5 سال با خانواده ی شوهر یکجا زندگی کردم هیچ وقت شوهرم اهل تفریح و گردش نبود ولی خواستگار خواهر شوهرم هست الان همش با خودم فکر میکنم من چیم کم بود اونو ببین نصف منم زیبا نبود ولی بدبخت شدم با شوهرم و تفکراش همش میگم خوش به حالش و همش در حال مقایسه هستم منی که پدرم خیلی ما رو میبرد گردش و تفریح اسیر دست شوهرم و خانواده اش شدم ولی خواهر شوهرم که اصلا بیرون نرفته نامزدش هم روشن فکر و هم اهل گردش و تفریح و هم خانواده دوست
الان همش با خودم میگم مگه من چی ازش کمتر داشتم که روز خوش ندیدم با این خانواده عمرم و جوونیم تباه شد ، تو تمام بدبختی های من خانواده ی شوهرم دست دارن چون خیلی دخالت میکنن تو زندگی مون شوهرم باید آب هم بخوره از پدرش اجازه بگیره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اینا دیگه الات فقط از زندگی خودت متنفرت میکنه مامان من ی حرفی داشت همیشه میگفت قبل ازدواج چشماتو خوب بازکن بعد ازدواجم چشماتو ببند باید به انتخابت اونموقع دقت میکردی دیگه
تو گرچه از ابتدا ممنوع بودی اما اسمت هوای حرام نفس کشیدنم بود و من هربار صدایت میزدم جانم چه شیرین میرفت
الان بچه داری؟ مستقل هستی؟برو خدا رو شکر کن خواهر شوهرت ازدواج کرده و مستقل هست و محتاج پدر و مادرش ...
بچه دارم به ظاهر مستقلم از روزی از اونا جدا شدم انگار شوهرم موند همونجا و من تنهایی اومدم بیرون از خونه ، شوهرم صبح میره شب فقط واسه خوب میاد یه شب اگه نره پدر شوهرم دعوا راه میندازه هیچ وقت هیچ لذتی از زندگی دو نفره نبردم هیچوقت تنها نبودیم