نمیدونم چرا فامیلا و اطرافیان من اینجوری هستن.ما یه طایفه شلوغ و پررفت امد هستیم.هیچ راهی هم پیدا نشد باهاشون قطع ارتباط کنم.از فامیل خودم گرفته تا فامیل شوهرم بماند که همسایه ها که اونا هم از فضولی واقعا رو اعصابم هستن.اخه تا وقتی ازدواج نکرده بودم تیکه انداختن ترشیدی شوهرت گیرت نمیاد .به حرفاشون گوش ندادم اما بهرحال تو فکر رفتم.حالا که بارداری میگن اخی اشکال نداره بچت دختر شده .اخه به شماها چه ربطی داره.از فامیل خودم کم کشیدم حالا نوبت فامیل و خانواده شوهره.بخدا دیگه خسته شدم دوست دارم برم یه شهر دیگه و فقط با خانواده خودم درارتباط باشم.
همه ی زندگیم پر از استرس بوده که وای حواست باشه جلوی فلانی این حرفو و این رفتارو نکنیا.هر روز مهمان و مهمانی.هر روز حرفهای خاله زنکی و عیبتهای بیخودی.دیگه خسته شدم از دست همشون
میفهممت....چون منم دخترم ۸ سالشه از پیرزنای فامیل گرفته تا نو عروسای خانواده و حتی اقوامیکه سالی یه بار میبینمشون همه وقتی منو میبینن میگن چرا بچه دوم نمییاری.....
اونقد حال روحیم بد میشه وقتی این حرفا رو میشنوم انگار منتظرن بهشون بگم که نازا هستم....