از وقتی بیماری جسمی گرفتم (دیسک گردن) کلا همه چی برام پوچشده وقتی میام اینجا مشکلات بقیه رو میخونم واقعا به خیلیاشون خندم میگیره که چقدررر یه مشکل کوچیک رو گنده کردن تو ذهنشون من خودمم همینطور بودم ولی الان میفهمم چقدررر الکی غصه خیلی چیزارو خوردم
امروز مامانم و خواهرم کیک پختن بعد کیکشون سوخته بود دوتایی چقدر حرص خوردن و گردن هم انداختن :))) چقدر به این صحنه خندیدم اینکه چرا ما ادما انقدر حرصای الکی میخوریم :))فقط مرگ و بیماری سخت علاج نداره دیگه همش قابل حله :)
اگه یه روز خوب شدم دیگه سعی میکنم خیلی عاقلانه به زندگی نگاه کنم :)